سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 آقا یچیزی میخوام بنویسم نمیدونم چی به سرم میاد ولی میگم.

برامم اصلا مهم نیست شیلترشم یا هرچیز دیگه ای! دیگه زدم سیم آخر!نمیتونم تحمل کنم،نمیتونم! چه وضعشه!؟!  چرا باید با ترس و لرز بیام بیرون چرا ما نباید آسایش داشته باشیم! امنیت جانی داشته باشیم! آقا من دیگه جازدم،هرچی میخوای اسمش بزار! هرچی میخوای بارم کن ولی من میگم! اعتراض میکنم!

شاعر میگه که:چه لوتی های بیخطری تو زندونن،آخه بیچاره ها حرف زور نمیتونن تحمل کنن!

آقا جانه من،خواهره من.جانه مادرت دوش نگیر!خفه شدیم!کشتید مارُ!! با هرکسم که در این مورد حرف میزنم همین حرفش معترضن همشون! برادرا خواهرا اصلا نترسید نترسید ما همه با هم هستیم!

امروز همچین که پله آخر پل هوایی اومدم پایین،یهو جلو چشام سیاه! دیگه هیچیرُ ندیدم.حس کردم دلم،معدم داره میسوزه! آخه چرا!چرا باید این وضع حاکم باشه!

امروز خدا باهام یار بود،و الا دیگه کی میفهمید دردم چیه! چرا اینجا افتادم! فقط پول برام مینداختن و یه بیچاره پشتش.ولی نمیدونن که از دست خودشون این بلا به سرم اومده!

     خلاصه کلوم بگم:

جانه مادرت دوش عطر و ادکلن نگیرید! آقا شاید یکی حساسیت داره این وسط! آسم داره! سر درد میشه!

شایدم یکی مثل من ناهارش بالا میاره جلو مردم!!!

 

 



چهارشنبه 91/10/20 | 7:20 عصر | parazit | نظرات ()

Other
.............................................




بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 22754