ساعت حدود هفت و نيم شب بود.از دانشگاه ميومدم .کيف به دست کنار خيابون وايساده بودم.يه جور بارون داشت مي باريد که انگار يکي با آب پاش تو هوا آب مي پاشيد.بدجور دلم مي خواست قدمزنان تا يه مسيري رو برم اما واسه يه تاکسي دست تکون دادم.خودمم نميدونم چرا اما دست تکون دادم.راننده ش رو نديدم...جلوي پام که ترمز کرد و شيشه رو داد پائين،ديدم راننده ش يه جوون بيست و پنج شيش ساله ست .پرسيدم: تا چهارراه ميري؟جواب داد: نه... پيچ بعدي رو دورميزنم; اين وقت شب ترافيک وحشتناکه.پياده برو.زودتر ميرسي!
...
اومـــــــدي !؟!
مهدي خان جريان اين آپت چي بود ؟! سياسي بود درد دل بود ؟!؟!؟!؟!کلا تلفيقي از هردو بود انگار...آقا هنگ کرديم .....
آي مهدي گفتي .......
ولي ميدوني بدتر از همه چيه ؟؟؟؟؟ اينکه بعضيا شديدا بوي عرق ميدن و چون حال ندارن به "نظافتشون" رسيدگي کنن اونوقت قبل از بيرون رفتن شيشه ي عطرو خالي ميکنن رو خودشون و ترکيب بوي عطر و عـــــــرقشون !!...................
وااااااااااااي اين بدترين حالت ممکنه و منو به فنا ميبره ............ نميدونم ديگه اين مدليشو تجربه کردي يا نه !!!!!!!
واي خدا قسمت نکنه ................
اوه ماي گـــــــااااد .....