• وبلاگ : brice
  • يادداشت : حالي دگر در اين روزها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    پاسخ

    سلام پسر گولم...
    + راجو 

    هيچي داداش بي خيال ....حالا ما يه غلطي کرديم شما به بزرگواري خودت ببخش !!!.....

    پاسخ

    ما 4کريم..
    + راجو 


    راستي شرمنده اونروز اينقدر با عجله کامنت گذاشتم که يادم رفت بگم: ايول .. قالب نو مبــــــارکـــــ !!!....

    پاسخ

    MER40
    + خفاش شب 

    اي بابا نيش کجا بود پسر؟؟؟؟

    مگه اون عنکبوتاي مفلوک مجال نيش زدن پيدا کردن ؟!!! با اجازه ت خودم ترتيب همشونو دادم ... ميدوني که حشرات خورااااک ما خفاشان .... يو ها ها ها ....


    داش پارازيت خدايي خيييييلي دلتنگت شده بودم .... واقعا جات خالي بود ..... هرچند که ميدونم بازم رفتي !!.......

    به جون خودم اگه اسم هندونه آوردي من ميدونم و تو !!!......

    گفته باشم .....

    پاسخ

    هندوانه،WATERMELONt،SANDIA &...! خب؟
    + LK 
    سلا پارازيت..واااي آخرش اين وب يه تغييري کرد!!تبريک...
    پارازيت بيا واقعا يه کاري کنيم..منظورم واسه اون لينک نامه نوشتن به چستر بووووود......اي خداااااااااااااااااا..
    پاسخ

    يه مطلب تو ذهنم اومده!ببينم چي ميشه.
    سلام ....
    خوبي ؟
    من ديگه پدرم دراومد .....
    چ ميكيني با هنر ..... حال ميكيني .. نه ؟؟؟
    بيا عاغا ... بيا اين وب جديد ما .... البت اگ اين كوفتي ( مدرسه ) گذاشت .....



    اومدم بگم دلتنگ همه بروبچ با مرام از جمله شما هستم ....
    يادت نره مارو ....







    فعلا ...
    پاسخ

    مرسي.باوت هندونه ميگم.کاش ديشب اومده بودم شب يلدايي حال ميداد! (; ! اتفاقا منم خيلي دلم تنگ شده برا بچه ها!
    (:
    پاسخ

    (;
    + elahe 

    اصلا نمي‌فهمم اکنون کجايِ اين دنيا ايستاده ام. منِ امشب کيست؟ من از اين گمراهي متنفرم. چند سالي‌ ميشود که که در گمراهيِ زندگي‌ِ پوچ و بيهوده‌ام غرق ميشوم. روز به روز بيشتر از خودم نااميد و از اطرافيانم دلسرد ميشوم. بار‌ها تصميم گرفته‌ام، بار‌ها شده که کتاب خوانده‌ام و از تاثيرِ آن کتاب چند خطي نوشته و پرينت کرده و بر ديوارِ خشک و سفيدِ اتاقم چسبانده‌ام به بهانهِ اينکه عوض شوم. نوشته‌ام که از امروز به بعد خودم را پيدا مي‌کنم و رويهِ زندگي‌‌ام را عوض. ولي‌ نمي‌شود. هر بار بعد از يک، دو يا نهايتا سه‌ روز همه چيز يادم ميرود و باز همين منِ پوچ ميشوم.

    گاهي‌ با خود مي‌گويم شايد تو هميني و عوض نميشوي. سرشتِ تو اين است. مثلا به عمويت رفته اي. او هم پوچ زندگي‌ کرده، خوب لابد ارث برده‌اي بي‌ هدف زندگي‌ کردن را. ولي‌ مگر ميشود؟ مگر ميشود پدرم سال‌ها دروغ مي‌بافت که ميگفت و مي‌گويد "پسرم تو چشم و اميدِ مني‌" ؟ مگر ميشود مادرم همهِ اميد و آرزو و زندگيش را به منِ پوچ و بي‌ هدف بسته باشد؟ مگر ميشود استادِ فيزيکِ من به دروغ گفته باشد " تو ميتوني‌ بزرگ بشي‌، يه آدمِ بزرگ و موفق"

    من درست يا غلط الگويِ زند‌گيم پدرم است. مگر خونِ او در رگهايم نيست؟ اصلا بگذريم از علمِ ژنتيک، مگر من در خانهِ آن پدر بزرگ نشده ام؟ مگر من روزها و ساعت‌ها گوش به حرفِ آن پدر نسپرده ام؟ چرا من مثلِ او نيستم؟ سوال و سوال سوال و ....

    هي‌ فلاني، نميدانم چه کسي‌ هستي‌ و کي‌ اين را ممکن است بخواني، من ديوانه نيستم، بيکار هم نيستم، ادعايِ نويسندگي هم ندارم، من حتي فارسي‌ام خوب نيست و زياد از هنرِ نگارش بهره نبرده ام. من اصلا کتاب خوان نيستم، فلسفه هم نميدانم. ولي‌ همين که از گمراه نامهِ زند‌گيم چيزهايِ زيادي ميدانم کافيست برايِ نوشتنم.

    دلخور ميشوم! از اينکه چرا اولويت‌هايِ زندگي‌‌ام را گم کرده ام، چرا هدف‌هايِ زند‌گيم چون خورشيدِ کم نور و کم سوئي پشتِ ابر‌هايِ چرت و واهيِ زندگي‌‌ام گم شده اند؟ ابرهايي از جنسِ آدم‌هايِ بيهوده و فکر به آن ها. ابر‌هايي‌ از جنسِ دل‌خوشي‌هايِ روزمره. ابرهايي از جنسِ تباهي. گاه حتي دلخور تر هم ميشوم وقتي‌ در خلوتِ خودم با سيگار به اين نتيجه مي‌رسم که اصلا از اول هدف و اولويتي نداشته‌ام که بخواهند چون آن خورشيدِ کم نور پشتِ مشتي ابرِ فلان و بيسار گم شوند. جنون، بيهودگي، پوچي...

    از يکي‌ بيهوده بت ميسازم و از ديگري احمقانه دشمن. يکي‌ را خار مي‌پندارم و ديگري را يار. خار‌ها معمولاً خار شدند در چشمم و يار‌ها عمد‌تاً خار شدند در تمامِ وجودم. از هر دو زجر کشيدم و رنجيدم. ولي‌ به يه واقعيّت اعتقاد دارم و ايمان، اينکه من از خار و يار نرنجيد‌ام بلکه از خودم رنجيده ام. از خودِ بيهوده ام.
    پاسخ

    خب خصوصي ميزاشتي آپ کنم!معناگرا بود با کلي احساس.ممنون...
    + راضيه 


    اي جــــونم ....

    مرامشون تکه !!.... حسابي رفيق شدم باهاشون ...
    مخصــــوصـــــا اون بالايي..گوشه ي سمت راست .....
    اون از همه خونگرم تر با صفا تره !!....

    جون من يه وقت آپ نکني عنکبوتاي طفلک آواره شن!!!.... رفيقامن !!

    ___________________

    بابا کجـــايي پسر ؟! دلمون ترکيد .........

    به گمونم آپ بعدي رفت واس تعطيلات نوروز !!!!!!!!!!

    پاسخ

    مواظب باش نيش نزنن!ميشي اسپايدر وومن! :)
    + LK 
    سلام..
    دلم تنگ شد.......هروقت ميام همين پسته.......
    آآآآآآآآآه....واااااي.......

    پاسخ

    tnx،آروم آروم دارم بر ميگردم.يکم سرم خلوت شده...
    + مهران 

    چرا آپ نميکني تو پسر...؟؟؟

    هرچي گذاشتي قبول ، لااقل از تعطيلي بيار بيرون اينجارو....

    موفق باشي دادش....

    پاسخ

    رو چشوم داش حتما! اصلا فقط به خاطره تو... (;
    + راجو ... 


    آهــــــان ...پس به خاطر درساته !!!! من فک کردم رئيس نت قطع کرده ........
    که اينطور .... واي حتما خيلي داره بهت سخت ميگذره .....

    مهدي خــــان پس حســـــابي بچسب به درس و مشقت ولي هروقت که تونستي يه سري بزن ... چه اينور چه اونورااا .......... چون من يکي که خيـــــلي دلم ميتنگه واست ..... صد در صد بقيه هم همينطور .......

    ايشالا که موفق باشي ... فعلا باااااي .............!!

    + راجو ... 

    اي بابا ... داش مهدي ..... !!!!

    خيييييلي دلمون برات تنگ شده ..... واقعا جات خاليه ...... !!!

    آخه چرا رئيس قبيله اينکارو ميکنه ؟!؟!؟!؟ منو از ديدن نوه ام محروم کرده .....

    پاسخ

    همينطور،دلم برا همه بچه ها تنگ شده!ببخشيد!ايشالا دوباره بر گردم!الان يه خورده با درسم به مشکل برخوردم!شما حساب کن 3سال بايد توي 1 سال جبران کنم!سخته واقعا سخته!حس ميکنم 3-4 سالي پيرتر شدم!مرسي به يادمون هستي...

    فيلترررررررررررررررر شدم ........
    پاسخ

    خب شيلتر شدي که شدي به درک! به کارت ادامه بده!من که چيز بدي نميديدم!
       1   2      >