هـــنـــرمـــنــــد ، تو از زير سنگ هم مي توني سوژه پيدا كني (‌يكي بايد اينو به خودم بگه !‌)

چه ميدونم .... تو بنويس ..... اين همه ماجرا دور و برت هست ... ديگه از مردم ما بدبخت تر تو اين مملكت ؟؟؟ يه عالمه موضوع هست .....


از مرغ بنويس ..... مــــــــــــــــــــــــــرغ .... !!!!


ديگه ميل خودته .....

راجو تو هم اهوازي .....

خب دوستتم اهوازه ...

شايد يكي از همونا باشه ....

تازه ... دلت مياد داش به اين هنرمندي و گلي رو بنداي به يه ترشيده .... ؟؟!

وااااااا شيدي جوووون .... !!

ما کلي زبون چربي کرديم اين رفيقمونو بندازيم به ميتي هااا .....

اي بابا کار خيرمونو بهم نزن ديگه جون راجو ...

____________________

ايول مهدي ......

منتظر کار بعديت هستيم ....... ببينيم چيکار ميکني .......

بندري ميخواي ؟؟؟؟؟
بيا شهر ما .....
بندر نيستيم اما بندري زياد داريم .....

ديدي تيزر ويديو رو ؟؟؟؟؟؟
واااااييييي كلي حال كردم .......





منتظر نوشته ي بعدم ...... زووووووووووووووووووووودتر ....

اوه اوه اوه ........... نفهميدم .... چي شــــد ؟؟؟؟

بيا جلو بيــــنم شازده..... شوما که که قصد ازدواج نداشتي آآآآقاااا .... !!!

خو پس حالا که گفتي ..... يه رفيق ترشيده دارم ....... جون راجو بيا بســــــونش ..... ثواب داره .... !!! حلللله .... ؟؟

تو فقط لب تر کني .... کت بسته تحويلت ميدم ....

_____________________

امشب يه بار ديگه داستانتو خوندم مهدي .... آفرين ......

مهـدي عــــــــــــالي بود ...... !!!!!

يني فقط دلم ميخواس قيافمو در حال خوندن ميديدي .......... کلا رفته بودم توو مانيتور ....... از بس هيجانزده شده بودم بخدا ........

وااااقعا خوب مينويسي ... آدمو غرق داستان ميکني .............. !!!!

ايــــــــول ............. !!!

__________________________

واسا بينم ...... چـــــي گفتي ؟؟؟؟؟ سيگار بدم بکشي ؟؟؟؟؟؟

نخيـــــــــــــر داااااااش شوما ورزشکاري خوب ني واست .......... شرمنده .......

اتفاقا مارلبورو هم هس .......

راستي دوماتي اين يکي داداشتم مبارکـــــــ .......... !!! ايندفه ديگه خدا بخواد سوتي موتي که ندادي ؟؟؟؟

ضمنا يادت باشه سفر بعدي ننه رم با خودت ببر .........

تبريک ميکم خيلي خوب نوشتي مهدي جان!همينطور ادامه بده !!!

خيلي خيلي خوب بود..........

قشنگ يه روز کامل يه آدم رو توي داستان نشون ميده !!!

سبک اين داستان هايي که آخر شب راديو پخش ميکنه - چند نفر ميشينن جاي نقشهاي مختلف کتابهاي داستاني معروف حرف ميزنن

واقعا عالي بود....عالي !!!

اگه اشکالي نداره کپي رايت رو نقض کنم !!؟؟

اين رو گفتم چون تو همون حدودا گفتي 7 و نيم ( حدود 6 آفتاب ميزنه ) شده ...
به حرحال تو نويسنده اي و تو مي دوني .....

خيلي خوشم اومد از نوشتت ....

به به .... بالاخره اومدين از مسافرت ..... خوش گذشت ؟؟؟؟ به سلامتي ....
--------------------------------------------------------------------------------------
بابا من خداييش هيچي نميگم ... فقط بعد از خوندن نوشته هات ... چند ديقه هيچي نميگم .....
خيلي خوب فضا ها رو توضيح ميدي ... نه كم ... نه زياد ...
يعني به معناي واقعي فوق العادن ....
***
البت من نمي دونم تو فضا ي خونه رو چجوري تصور كردي اما اگه اونجا كه داري ميگي دستش رو روي چشمهاش گذشت . مثلا بهش اضافه مي كردي : نور خورشيد ِ صبح از پنجره به داخل ميتابيد و روي صورتش بود .... دستهاش رو روي چشمهاش گذاشت ....

البت ببخشيدا .... فقط يه نظر بود .... براي فضا سازي بهتر ...

ولي كارت عالي بود ...